قوله تعالى: أ لمْ یروْا کمْ أهْلکْنا منْ قبْلهمْ منْ قرْن الایة.
سر بخاک آورد امروز آنکه افسر بود دى
در جهان شاهان بسى بودند کز گردون ملک
تیرشان پروین گسل بود و سنانشان خون نگار
بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ
نیزههاشان شاخ شاخ و تیرهاشان تار تار
تن بدوزخ برد امسال آنکه گردن بود پار.
جلال احدیت خبر میدهد از کمال عزت خویش، و بىنیازى وى از خلق خویش، و راندن حکم قهر بر ایشان بمراد خویش، میگوید: این مشرکان مکه خود در ننگرند، و عبرت در نگیرند بحال آن جباران و گردنکشان، که بروزگار خویش در دنیا ازینان برتر بودند، و بطش ایشان سختتر، و بجاى خویش متمکنتر، که ما ایشان را چون هلاک کردیم! و از خان و مان و وطن چون برانداختیم! خانههاى پر نقش و نگار بگذاشتند، و بساطهاى تکبر و تجبر درنوشتند، خسته دهر گشته، و در گرداب حسرت بمانده، جهان از خاک ایشان پرگشته، و نام و نشان ایشان از جهان بیفتاده: «هلْ تحس منْهمْ منْ أحد أوْ تسْمع لهمْ رکْزا»؟ اى مسکین! زیر هر قدمى از آن خویش اگر باز جویى بسى کلاه ملوک را بیابى. و در هر ذرهاى ازین خاک اگر بجویى هزاران دیده مدعیان این راه بینى، که این ندا میدهد: «فاعْتبروا یا أولی الْأبْصار»:
صاح هذى قبورنا تملأ الأرض
ض فأین القبور من عهد عاد
خفف الوطء ما اظن ادیم ال
ارض الا من هذه الاجساد
و قبیح منا و ان قدم العه
د هوان الآباء و الاجداد
رب لحد قد صار لحدا مرارا
ضاحک من تزاحم الاضداد
فاسئل الفرقدین عما احسا
من قبیل و آنسا من بلاد
کم اقاما على ابیضاض نهار
و أضاء المدلج فى سواد
آن گه در آخر آیت گفت: و أنْشأْنا منْ بعْدهمْ قرْنا آخرین یعنى اورثناهم مساکنهم، و اسکناهم اماکنهم، سنة منا فى الانتقام امضیناها عن اعدائنا، و عادة فى الاکرام اجریناها لاولیائنا.
و لوْ نزلْنا علیْک کتابا فی قرْطاس الآیات سباق و سیاق هر سه آیت اخبار است از کمال قدرت بر هر چه خواهد، چنان که خواهد، بى مشاورت و بىمزاحمت.
حکم کرد قومى را بضلالت، و فرو بست بر ایشان در رشد و هدایت. اگر صد هزار دلیل پیش ایشان نهد، و چراغ شریعت بزبان نبوت در ره ایشان برافروزد، نه آن دلیل بینند، و نه بآن راه روند، که نه دیده عبرت دارند و نه دل فکرت، از آنکه در ازل حکم چنان کرده، و قسمت چنان رفته، و العبرة بالقسمة دون الاعتبار و الحجة.
پیر طریقت گفته: «آه از روز اول! اگر آن روز عنایت بود، طاعت سبب مثوبت است، و معصیت سبب مغفرت، و اگر آن روز عنایت نبود، طاعت سبب ندامت است، و معصیت سبب شقاوت. شکر که شیرین آمد نه بخویشتن آمد، حنظل که تلخ آمد نه بخویشتن آمد. کار نه بآنست که از کسى کسل آید، و از کسى عمل، کار آن دارد که شایسته خود که آمد در ازل. الهى گر در کمین سر تو بما عنایت نیست، سرانجام قصه ما جز حسرت نیست».
قلْ لمنْ ما فی السماوات و الْأرْض قلْ لله سائلهم یا محمد! هل فى الدار دیار؟ و هل للکون فى التحقیق عند الحق مقدار؟ فان بقوا عن جواب یشفى، فقل الله فى الربوبیة یکفى. خدا و بس، دیگر همه هوس، الهى! نه از کس بتو، نه از تو بکس، همه از تو بتو، همه توى و بس. سبحان الله! جهانى پر از چیز و پر از کس! همه بیکبار براندازد در یک نفس! مرا صد دیده در نظاره این کار نه بس.
کتب على نفْسه الرحْمة پیش از آنکه بآفرینش محدثات و ابداع کائنات مبدأ کرد، در دار الضرب غیب این سکه رحمت بر نقد احوال و اعمال بندگان زد که: «انى انا الله لا اله الا انا»، «سبقت رحمتى غضبى»، و فردا روز محشر بر سر بازار قیامت سید (ص) این ندا میکند که: پادشاها! مشتى عاصیاناند! دستور باش تا قرطه رحمت تو در ایشان پوشانم، که تو گفتهاى: و ما أرْسلْناک إلا رحْمة للْعالمین. خداوندا! روز بازار این گدایان است. ما چون ایشان را بکمند دعوت میگرفتیم، بسیارى وعدههاشان دادهایم. خداوندا! محمد را در روى این جمع بىعدد شرمسار مکن، وعدهاى که از رحمت و کرم تو بایشان دادهام تحقیق کن، که خود گفتهاى: یا عبادی الذین أسْرفوا على أنْفسهمْ لا تقْنطوا منْ رحْمة الله، و از درگاه جلال نداء کرم بنعت رحمت مىآید که: یا محمد! کار امت تو از سه بیرون نیست: یا مومناناند، یا عارفان، یا عاصیان. اگر مومناناند در آرزوى بهشت، اینک بهشت ما، و اگر عاصیاناند در آرزوى رحمت، اینک رحمت و مغفرت ما، و اگر عارفاناند در آرزوى دیدار اینک دیدار ما. راه بنده آنست که پس ازین زبان حمد و ثنا بگشاید، و بنعت تضرع و افتقار در حالت انکسار پیوسته میگوید: اى نزدیکتر بما از ما؟ و اى مهربانتر از ما بما؟ و اى نوازنده ما بىما! بکرم خویش نه بسزاى ما، نه بکار ما، نه بار بطاقت ما، نه معاملت در خور ما، نه منت بتوان ما، هر چه ما کردیم تاوان بر ما، هر چه تو کردى باقى بر ما. هر چه کردى بجاى ما، بخود کردى نه براى ما.
و له ما سکن فی اللیْل و النهار الحادثات لله ملکا و بالله ظهورا و من الله بدءا و الى الله رجوعا، و هو السمیع لانین المشتاقین، العلیم بحنین الواحدین. گفتهاند که شب تاریکى عام است گرد عالم در آمده، و روز روشنایى عام است بهمه عالم رسیده، و پیش از آفرینش عالم، و پیش از آفرینش نور و ظلمت نه شب بوده و نه روز بوده، و در بهشت هر چند که آفتاب نباشد، اما همه روز بود، که روشنایى عام بحقیقت آنجا بود، و هر چه بالله نزدیکتر آنجا نور و ضیا تمامتر. عبد الله مسعود گفت: ان ربکم لیس عنده لیل و نهار، نور السماوات من نور وجهه.
و در آثار بیارند که رب العالمین فریشتهاى عظیم آفریده، و شب در یک قبضه او کرده، و روز در دیگر قبضه، هر گه که آن فریشته یک قبضه فراز کند، و یکى باز کند، سلطان روز بود، و چو دیگر قبضه باز کند، و این یکى فراز کند، سلطان شب بود.
از روى اشارت میگوید: قرص آفتاب را در قبضه ملک نهادم، اما دل دوستان بکس ندادم.
ملک را بر دل دوستان ما تصرف و قدرت نیست، قرص آفتاب را در قبضه ملک مىدان، و دل دوستان در قبضه ملک جل و علا، که مصطفى (ص) گفته: «قلوب العباد بین اصبعین من اصابع الرحمن».